سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۸۵ - ۰۶:۱۳
۰ نفر

مسعود سعادتمند: گزارشی از جلسه نقد و بررسی کتاب «مبانی اندیشه‌های فلسفی» نوشته دکتر منوچهر صانعی دره‌بیدی.

خودآموز حجیم
صانعی: در مورد کتاب‏ نکته‌ای که قابل توجه است، این است که در دنیای متمدن امروزی و در ممالک غربی رسم بسیار مفید و پسندیده‌ای است که می‌آیند سلسله کتاب‌هایی در زمینه‌های مختلف علمی می‌نویسند، تحت عنوان ساده‌سازی (Made simple) یا خودآموز‌.

هدف این قبیل کارها این است که عامه مردم درس خوانده و اغلب گروه های دانشگاه‌دیده اما غیرمتخصص را با آن مبحث آشنا کنند.بنده نخستین بار که« اصول فلسفه» دکارت را ترجمه کردم در همان مقدمه چاپ اول نوشتم که این کتاب باید دویست سال پیش به زبان فارسی ترجمه می‌شد و نه امروز.

 این کار هم از این نوع کارها است، نسل‌های قبلی باید این کارها را می‌کردند و کتاب‌هایی در زمینه های مختلف علمی به زبان غیر‌فنی یعنی کتاب‌هایی که عامه‌فهم باشند، می‌نوشتند. بنده کارم فلسفه است به این امید که دانشمندان محترم در موضوعات مختلف دیگر و در همه زمینه‌ها  همت کنند و چنین کارهایی را ارائه دهند. اجازه بدهید در ابتدا عیب‌های کتاب را بگویم؛ طرحی که در ذهن بنده بود این بود که در نهایت یک کتاب دویست یا سیصد‌صفحه‌ای بشود ولی متاسفانه حجم کتاب بیشتر شد.

 بنده دو بار این کتاب را سطر به سطر خواندم و به هر سطری که رسیدم گفتم «این که باید باشد» و نتوانستم حجم آن را کم کنم. عیب دیگری که ممکن است در این کتاب باشد این است که اصول و مباحث آن کما و کیفا یکنواخت نیست، یعنی بعضی جاها که مباحثی بوده که بیشتر مورد علاقه و اعتقاد بنده بوده به‌صورت ناخودآگاه گسترش پیدا کرده و بعضی جاها که صرفا احساس می‌کردم که خواننده باید یک چیز کلی راجع به این مطلب خاص بداند ساده‌تر و کم‌حجم‌تر آورده‌‌ام.


ترکیب چند هدف
رشیدیان: مشکلی که به‌ نظر من در کتاب هست این است که این کتاب در واقع ترکیب چند هدف است؛ از یک طرف تاریخ فلسفه است، از یک طرف بحثی از حوزه‌های فلسفی است و از طرف دیگر هم مضامین فلسفه است. اینها هرکدام می‌تواند موضوع یک کار جداگانه باشد و تلفیق این سه حوزه با هم مشکلاتی را به بار می‌آورد که مولف را به زحمت می‌اندازد.

اشکال این نوع کار را می‌توان از جهات مختلف بررسی کرد؛ اولا این‌که از جهات تخصصی کار کم می‌شود، یعنی اگر کسی بخواهد در همه این زمینه‌ها که گسترده است، از فلسفه ماقبل سقراطی تا فلسفه‌های پست‌مدرن، کتابی عامه‌فهم بنویسد و مقداری از عرفان هم بگوید، صرف‌نظر از تلاشی که می‌کند و تخصص کافی که باید در این موضوعات متنوع داشته باشد، این ترکیب اجازه نمی‌دهد که کتاب در همه سطوح به شکل تخصصی نوشته شود.البته این‌جا ما داریم از وضعیت فرهنگی کشور خودمان بحث می‌کنیم و مسلما این تقصیر متوجه دکتر صانعی نیست.

خود بنده هم درگیر چنین کتابی هستم و می‌دانم چه مشکلاتی دارد. بنابراین ما کارهایی که در خارج انجام می‌شود نمی‌توانیم با کارهای خودمان مقایسه کنیم برای این که آن جا تخصص‌ها موجود است، یعنی مثلا در این موضوع صدوشصت نفر شناسایی شده است که هرکدام دو یا سه صفحه مطلب داده‌اند. مشکلی که ما داریم این است که تعداد عناصری که بتوان اسم متخصص روی آنها گذاشت خیلی کم هستند.

 درس خوانده یا فلسفه‌خوانده با متخصص فرق دارد. شما فرض کنید وقتی به متخصصی می‌گویند اگزیستانسیالیسم را در سه صفحه مطرح کن، آن سه صفحه‌ای که می‌نویسد چیزی کم نمی‌گذارد و جوهره آن مطلب را عرضه می‌کند و شما می‌توانید با خواندن آن یک سری خطوط راهنما بگیرید برای کارهای دیگرتان.


در ایران چنین نیروهایی که بتوان اسم متخصص روی آنها گذاشت انگشت‌شمار هستند و مشکل دیگر اینکه این نیروهای انگشت‌شماری که موجود هستند، هماهنگ نمی‌توانند کار کنند. یعنی همین نیروهای قلیل موجود هم هماهنگی ندارند و هماهنگی شخصی هم نمی‌تواند ایجاد شود.

 هماهنگی را باید ایجاد کرد. مثلا اگر کتابی بخواهد در فلسفه معاصر نوشته شود از جمله همین کتاب، این کتاب می‌تواند به شیوه دیگری هم نوشته شود، یعنی‌ ساختاری برای آن تعیین شود، مضامین تعریف شوند، در هر حوزه از یک نفر یا چند نفر خواسته شود که این حوزه را بنویسند. بعد این کتاب با یک سردبیری خوب ویرایش شود و بعد چاپ شود.

 این هماهنگی یک دستگاه می‌خواهد. به‌نظر من یکی از دستگاه‌هایی که می‌توانند این کارها را انجام دهند، ناشران بزرگ هستند، از جمله امیرکبیر. در مورد مضمون کتاب هم باید گفت  درباره قسمت‌هایی که در حوزه تخصص آقای دکتر است، هیچ نظری ندارم چون کاملا مسلط است ولی مثلا سه قسمت را که من علاقه‌مند بودم، یعنی بحث پدیده‌شناسی، پست‌مدرن و مارکسیسم، به‌نظر من یک مقدار  مطالب می‌توانست بهتر گفته شود.

 مثلا در بحث پدیده‌شناسی خیلی از مضامینی که مطرح می‌شد می‌توانست  در  نوع دیگری مطرح شود یعنی حتی خلاف آن بحثی که مطرح شده، مطرح می‌شد. یا در  بحث پست‌مدرنیسم شما فرموده بودید که پست‌مدرن‌ها چیزی بیش از شکاکیت یونانی ندارند و این بحث هم در یک صفحه و نیم مطرح شده بود.


خلاصه‌سازی نه ساده‌سازی
حکمت: مطلب بنده در سه بخش است و سعی می‌کنم خلاصه وار مطرح کنم؛ نکته اول این است که همان‌طور که آقای دکتر رشیدیان هم اشاره کردند، بنده معتقدم که آقای دکتر صانعی دست به کار بسیار خطیری زده‌اند و ورود به این عرصه دل و جرات شیر می‌خواهد و از این جهت جای تقدیر و تحسین است و اگر اشکالاتی هم در کار وجود دارد  ناشی از گستردگی و سترگی کار است.


اما در مورد اشکال کار، نظرم را در دو بخش مطرح می‌کنم؛ بخش اول مباحث کلی در مورد  روش کار و محتوای اثر به‌طور کلی و توضیح مباحث است که به بعضی از آنها اشاره شد. به‌نظر من ساده‌سازی و Made simple کار سهلی نیست و بسیار دشوار است ؛یعنی از دشوار‌نویسی و دشوارگویی مشکل‌تر است. در هر حوزه مطرح کردن موضوع با زبان دشوار و تخصصی برای افراد متخصص بسیار ساده‌تر از مطرح کردن همان موضوع به زبان ساده برای عموم مردم است.

بنابراین ساده‌نویسی کار بسیار تخصصی و مهمی است و استانداردهایی دارد که باید براساس آن عمل شود. این اثر به لحاظ ساده‌سازی یک دست نیست، در پاره‌ای از مباحث بسیار ساده است و این قدر ساده است که بچه‌ها هم متوجه می‌شوند و در مقابل در قسمت‌هایی بسیار دشوار است یعنی دقیقا اصطلاحات خیلی تخصصی فلسفی و منطقی آمده است.


به‌نظر من این کار بیش از ساده‌سازی، خلاصه‌سازی است؛ خیلی جاها خلاصه‌سازی است، درحالی‌که ساده‌سازی، خلاصه‌سازی نیست. نکته دیگر این‌که  درخیلی جاها  این کار خلاصه‌سازی است و در خیلی جاها هم به تفصیل وارد مطلب شده‌اند و مباحث توزیع منظمی ندارد.

یک نمونه فاحش آن‌که خیلی جای تعجب دارد این است که ایشان کل فلسفه اسلامی را بسیار مختصر آورده‌اند.ایشان کل تاریخ فلسفه اسلامی را یعنی از زمان کندی تا زمان حال در هفت صفحه آورده‌اند  هفت صفحه‌ای که به نظر من بهتر از این نمی‌توانیم فلاسفه اسلامی را تخریب کنیم و درهم بکوبیم.   اما بخش جزئی که قسمت سوم بحث من است.

 دلم می‌خواهد به چند صفحه‌ای که در مورد فلسفه اسلامی نوشته شده اشاره کنم؛ ایشان در صفحه 147 می‌فرمایند که «تعبیر فلسفه اسلامی بر سبیل توسع دال بر مجموعه‌ای از مفاهیم فرهنگی است که می‌توان آنها را به چهار گروه تقسیم کرد، فقه، عرفان، کلام و فلسفه.

 فقه مجموعه‌ای از احکام شرعی است برای بیان چگونگی اعمال عبادی. عرفان را من هنوز به درستی نفهمیده‌ام که چیست، اما ظاهرا این واژه دلالت می‌کند بر مجموعه‌ای از احوال شخصی غیرقابل تعمیم اجتماعی و غیرقابل بیان به زبان همگانی که ناشی از شرایط روانی، اجتماعی و تربیت خاصی است، پشت کردن به علم و عقل، شناخت طبیعت از طریق تجربه و مشاهده در راس همه دیدگاه‌های عرفانی است».


   ایشان گفته‌اند که من هنوز عرفان را به درستی نفهمیده‌ام ولی ظاهرا خیلی خوب فهمیده‌اند که عرفان چیست. اگر قرار باشد ما عرفان را نفهمیده باشیم و بعد این‌گونه در مورد آن قضاوت کنیم و آن‌را نابود کنیم معلوم است که ما خیلی عرفان می‌دانیم. اما اگر عرفان این است چرا شما در مورد عرفان نظری سنت فلسفه غرب این چنین معرفی‌ای نکرده‌اید.


در باب فلسفه مشایی نوشته‌اید: «محتوای فلسفه مشائی جز آنچه از قرآن اقتباس شده» نیست. اولا فلسفه مشائی از قرآن اقتباس نشده، درست است که ابن‌سینا در نمط چهارم اشارات آن جا که برهان صدیقین را می‌آورد یک آیه هم می‌آورد، و یا فارابی در فصوص‌الحکم چند بار از آیات استفاده کرده است ولی اینها تفسیر قرآن که نگفته‌اند، چند بار ابن‌سینا در شفا که کتاب فلسفی مشاء است از آیات قرآن استفاده کرده است؟

 «جز آنچه از قرآن اقتباس شده است ترکیبی است از آرای افلاطون و ارسطو و رواقیان به‌صورت مخدوش شده از لحاظ تاریخی و انتساب این آرا به مبادی اصلی خود، چنانکه مثلا اعتقاد به معاد حتی معاد جسمانی را به ارسطو نسبت داده‌اند».


اطلاعات عمومی برای فلسفه نخوانده‌ها
صانعی: آقای دکتر رشیدیان فرمودند که این کتابی که سه مبحث و سه باب است و هر مبحثی را من یک باب نامیده‌ام، هدف از این کار چه بوده است؟ هدف این بوده است که در یکی از این سه باب مطلب گفته شود یا به نحو دیگری؟

 هدف بنده این بود که یک اطلاعات عمومی، چنانکه در مقدمه گفتم به دانشگاهیان فلسفه‌نخوانده بدهم و احساس کردم که این طوری خوب است باشد. گفتم خوب است که در سه باب بیاورم، باب اول تاریخ فلسفه باشد، باب دوم آن نحله‌های فلسفی و مکتب های فلسفی باشد و باب سوم هم موضوعات و مسائل فلسفی.  نکته دیگری که آقای دکتر رشیدیان اشاره فرمودند در مورد این‌ بود که من در این کتاب ادعا کردم که فلسفة پست‌مدرنیزم صورتی از شکاکیت است.

ذهن ما به این مفاهیم شاکله‌ای و کلیشه‌ای انس گرفته و عادت کرده، یعنی وقتی  کسی در فلسفه حرفی می‌زند، می‌گوییم حرف این آدم یا این است که انسان نمی‌تواند به حقیقتی برسد، یا حرفش این است که انسان می‌تواند به حقیقتی برسد. اسم  حالت اول در تاریخ فلسفه شکاکیت است.

 بنابراین سنخ تفکر پست‌مدرنیزم و آن چیزی که ما در تاریخ فلسفه غرب داریم شکاکیت است، یعنی همان طور که آقای دکتر رشیدیان به درستی فرمودند واقعا عمر نوح می‌خواهد که انسان بنشیند و همه اینها را بررسی کند. کار من فلسفه جدید است، من دو قرن هفده و هجده و یک کمی از قرن نوزدهم را مدعی هستم که می‌شناسم، ولی در پست‌مدرنیزم تورقی کردم و متوجه شدم که حرف این آقایان این است که دست انسان به جایی نمی‌رسد.

 اما در مورد مطالبی که آقای دکتر حکمت فرمودند؛ در بحث کلی ایشان  به دو نکته مهم اشاره کردند که بنده توضیح می‌دهم. من فکر می‌کنم که ساختار فلسفه اسلامی، کلام است و فلسفه اسلامی Theology است.


اما این‌که می‌فرمایید فلسفه اسلامی تخریب شده منظور شما همین تلخیص است یا چیز دیگری است؟ اگر منظورتان تلخیص است که بنده جواب دادم، ولی اگر از تخریب منظورتان این باشد که بنده تعمدا ‌مطالبی را نادرست گفتم که فلسفه اسلامی را کوچک کنم نه‌خیر، چنین هدفی نداشته‌ام.

در مورد عرفان غرب هم همین است و بنده خواستم که گزارشی بدهم، حالا در بحث اکهارت بنده متاسفانه نوشته‌های اکهارت را ندیدم و اینها را از منابع دست دوم استفاده کردم. اگر کتاب‌های ایشان را پیدا کنیم و بخوانیم شاید او هم چنین چیزهایی را گفته باشد. بنده اصلا معتقد به این نیستم که تفکر شرقی و غربی است و این تقسیمات را قبول ندارم. 

 در مورد فلسفه اسلامی و قرآن، لازم نیست که آیه‌ای از قرآن بیاورند، پایه فلسفه اسلامی قرآن است. شما چطور قبول ندارید. بنده می‌توانم پنج شش معیار اسم ببرم، فیلسوفان اسلامی اول به توحید معتقدند. این حرف مال یونان نیست و یونانیان موحد نیستند. هر‌کس بگوید ارسطو موحد است دروغ می‌گوید. توحید را متفکران ما آورده‌اند و مال قرآن است.

کد خبر 13466

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز